برود پیک ایرانی ؛ شیوه ی انتحاری صعود و تشویق های مرگبار سرپرست تیم(باز نشر)

برود پیک ایرانی ؛ شیوه ی انتحاری صعود و تشویق های مرگبار سرپرست تیم(باز نشر)

نظر به اینکه در پست   " نقد بر خود  "  در وبلاگ  "همخانه ها"  اشاره ای به پست حذف شده قبلی وبلاگ "بیواک" شده است لذا به منظور جلوگیری از هر نوع شائبه و نیز به منظور تنویر افکار و تشحیذ اذهان خوانندگان محترم ، پست حذف شده قبلی مجددا منتشر می شود . با این توضیح که :

الف – واژه "سرپرست ادم شده" در این پست یک صفت و موصوف یا یک مضاف و مضاف الیه گرامری نیست . بلکه دقیقا یک کلمه مرکب است . این واژه مرکب به تنهایی بخش زیادی از همه ی بدبختی های حادثه ی برود پیک را توضیح می دهد . به عبارت دیگر و به فرض محال اگر سرپرست تیم ادم نشده بود قطعا همراه تیم بود و به احتمال زیاد این حادثه ی هولناک به این شکل فجیع رخ نمی داد . بنابراین واژه ی "سرپرست ادم شده" یک "کلید واژه" است . قابل توجه اینکه سرپرست تیم در گزارش خود بارها و بارها بیماری خود را متذکر شده اند . با وجود این ، دوستان پر شور سرپرست تیم می توانند همه جا واژه "سرپرست ادم شده" را به خوانند "سرپرست محترم" یا حتی "سرپرست هوشمند" ، اما آیا این امر تاثیری در ماهیت تصمیمات و عملکرد ایشان خواهد داشت ؟

ب – نکته اصلی در این پست صرفا بیان این مسئله است که سرپرست تیم ؛ فارغ از هر سطحی از توانایی سرپرستی اما فقط  به شرط ادم نبودن ؛ قاعدتا می بایست غروب همان روز اول استارت صعود ، به دلیل صعود 50 متری تیم ، دستور توقف صعود را می داد . و یا غروب روز دوم صعود و یا نهایتا صبح روز سوم صعود ، به دلیل صعود 250 متری تیم  و به دلیل میزان آب و غذا و سوخت و چادر و پوشاک تیم ، می بایست دستور توقف صعود را می داد . اما سرپرست نه تنها این کار را نکرده بلکه تیم را حتی تشویق به صعود کرده است ، و این چیزی جز تحمیل صعود انتحاری نیست . به لحاظ اهمیت موضوع تکرار می شود اگر سرپرست در روز اول یا دوم و یا صبح روز سوم دستور توقف صعود را می داد و تیم قله اطاعت نمی کرد در این صورت تمام مسئولیت بعهده تیم قله بود اما سرپرست نه تنها این کار را نکرده بلکه تیم را حتی تشویق به صعود کرده است ، و این چیزی جز تحمیل صعود انتحاری نیست . سر پرست ادم شده به شهادت گزارش خودش حتی روز چهارم نیز در تمنای صعود قله بوده است . ایشان صرفا ساعت 4 بعد از ظهر روز چهارم است که به قطعیت انصراف از صعود قله می رسد که البته دیگر خیلی خیلی دیر شده بود .

Updated - ۹۲/۵/۳۱  :  به لحاظ اهمیت موضوع به دوستان جوان و کم حوصله و کم دقت مجددا یاد آور می شود نکته اصلی در این نوشته این نیست که تدارکات و ملزومات تیم اعم از آب و غذا و سوخت و پوشاک و کیسه خواب و چادر کافی بوده یا نه . بله ، همه ی اینها شاید برای ۳ روز کافی بوده است ، اما فقط برای ۳ روز . نکته اصلی در این نوشته دهها موضوع مهم دیگر هم نیست . در این نوشته و صرفا در این نوشته نکته اصلی این است که با توجه به تدارکات و ملزومات تیم که برای ۳ روز در نظر گرفته شده سرپرست تیم می بایست به موقع دستور توقف صعود را می داد . زمان مناسب برای صدور دستور توقف روز دوم صعود و یا نهایتا صبح روز سوم صعود بوده است . اما سرپرست تیم نه تنها دستور توقف نداده بلکه بر اساس گزارش خودش همچنان تشویق به صعود کرده است . 

دوستان جوان ! گرفتار حاشیه ها نشویم . به نظر می رسد حاشیه ها می خواهند "خطای انسانی" را متوجه تیم جوان قله کنند و این انصاف نیست . 

ج – متاسفانه حاشیه ها زیاد شده است . و این حاشیه ها از یکطرف به نفع مقصرین اصلی حادثه است و از طرف دیگر موضوع اصلی تقصیر را به کلی پاک می کند . از نظر این قلم مقصرین حادثه صرفا سرپرست و مدیران تیم هستند . موضوع تقصیر نیز صرفا برنامه ریزی و مدیریت غلط ، سرپرستی غلط  و مهمتر از همه طراحی غلط  شیوه ی صعود می باشد ، و همه ی اینها نیز معطوف به سرپرست و مدیران تیم می باشد .  بقیه ی موضوعات اگر چه در جای خود مهم هستند اما حلقه ی اصلی زنجیره ی حوادث نیستند .

و اما پست حذف شده قبلی که به تاریخ 21/5/92 نوشته شده بود :

        "   برود پیک ایرانی ؛ شیوه ی انتحاری صعود و تشویق های مرگبار سرپرست تیم

 

1 - مفروضات این نوشته

این نوشته بر دو فرض استوار است :

      الف – فرض اول این است که گزارش سرپرست اجرایی تیم ، جناب رامین شجاعی ، مهمترین سند قابل استناد در تحلیل صعود بدون فرود  "برود پیک ایرانی 2013"  می باشد .    

       ب – فرض دوم این است که گزارش سرپرست تیم تماما صحیح و بدون سانسور است .

2 – محدوده ی این نوشته

بدیهی است فاجعه ی برود پیک صرفا ناشی از "خطای انسانی" است . "خطای انسانی" مجموعه ای از خطا های مربوط به مدیران تیم و سر پرست تیم می باشد . در این نوشته قرار نیست همه ی خطاهای مدیران و سرپرست تیم احصا و به تفکیک ارائه شود . در این نوشته قرار است صرفا به خطاهای فاحش و مرگبار سرپرست تیم اشاره شود .

3 – طراحی شیوه ی صعود براساس حدس و خیال و توهم

تیم ایرانی ، قبل از استارت قله ( و البته با ادبیات تاسف بار سرپرست تیم : قبل از حمله نهایی ) سه روز در بیس کمپ استراحت داشته است . در این سه روز سرپرست تیم شیوه ی صعود را طراحی و بر اساس آن تدارکات لازم را فراهم می نماید . در طراحی شیوه ی صعود هیچیک از فاکتور های موثر در شیوه ی صعود در نظر گرفته نمی شود . فا کتورهایی مثل ارتفاع قله ، هم هوایی ، سن ، تجربه ، مهارت فنی کوهنوردی ، دانش تکنولوژیک ، ویژگی های فرهنگی ، توان جسمی ، توان روحی و عاطفی تیم قله ، و ....و....و....و.....از مدار محاسبات عقلانی شیوه ی صعود خارج می شوند ، به عنوان مثال سر پرست و اعضای تیم هیچکدام هیچ تجربه صعود8000 متری حتی از مسیر نرمال نداشته اند .  بدین ترتیب شیوه ی صعود برای گشایش یک مسیر نو در یک قله 8000 متری نه براساس واقعیت های موجود بلکه بر اساس حدس و توهم سرپرست ادم شده طراحی می شود .

سرپرست ادم شده تصور می کند تیم قله می تواند ظرف 2 روز قله را از کمپ 3 هم صعود کند هم فرود بیاید . بنا براین آب و غذا و سوخت را با احتساب یک روز احتیاط جمعا برای 3 روز در نظر می گیرد . برای 3 عضو تیم قله یک چادر 2 نفره بدون کاور و 2 کیسه خواب در نظر می گیرد . بدین ترتیب سرپرست ادم شده ، پویا کیوان را بدون کیسه خواب و با شب مانی های خارج از چادر روانه قله می کند . سرپرست ادم شده تصور می کند این شیوه ی صعود یک شیوه آلپی است . اما کاملا واضح است که شیوه طراحی شده توسط او برای تیم جوان ایرانی آنهم برای گشایش مسیر نو در یک قله 8000 متری صرفا یک شیوه ی انتحاری است .

سرپرست ادم شده در گزارش خود در ذیل بند  17-19 تیر - 8-10 جولای  چنین نوشته است : 

"با توجه به تجربه ای که آیدین و مجتبی و افشین از تلاش دو سال قبل داشتند حدس می زدیم بتوانند روز اول تا ارتفاع 7400 متر صعود کنند. بعد از آن مشکلات فنی کمتر می شد و حدس می زدم یک روز برای صعود تا قله کافی باشد. آنها یک روز غذا و سوخت بیشتر، یعنی مجموعا برای 3 روز تدارکات داشتند. برای صرفه جویی در وزن بارها فقط یک چادر دونفره (بدون پوش) به همراه بردند. همچنین آیدین و مجتبی کت پر و کیسه خواب به همراه داشتند و پویا کت پر و شلوار پر."

4 – اولین تهییج و تشویق مرگبار سرپرست ادم شده

تیم قله ساعت 7 صبح روز شنبه 22 تیر از کمپ 3 در ارتفاع 7000 متری استارت می زند . قرار این است که روز بعد یعنی یکشنبه 23 تیر حوالی ظهر یا بعد از ظهر به قله برسد و غروب همان روز یکشنبه به کمپ 3 فرود بیاید . در اینجا یاد آوری یک نکته حائز اهمیت است . حسب اعلام سایت ExWeb روز یکشنبه روز قله  Summit Day  نام گذاری شده بود . یعنی تیم های کشور های مختلف به شمول آقای برهمنی از ایران که حدود یک ماه در منطقه فعالیت می کردند قرار بود روز یکشنبه از مسیر نرمال قله را صعود کنند که اکثرا هم موفق به صعود قله شدند . اگر تیم ایرانی هم موفق به اجرای برنامه ی خود می شد ، یعنی همان روز یکشنبه به قله می رسید در این صورت نیازی به دانش تکنولوژیک ، جی پی اس ، تلفن ماهواره ای ثریا و... نداشت ، می توانست همراه با دیگر گروههای صعود کننده از مسیر نرمال به کمپ 3 فرود بیاید . اما تیم ایرانی موفق به اجرای برنامه خود نشد .

تیم ایرانی در روز اول یعنی شنبه 22 تیر به دلیل خستگی ناشی از بار کشی سنگین روز قبل فقط 50 متر صعود کرد . یعنی از ارتفاع 7000 متری کمپ 3 به ارتفاع 7050 متری رسید و هنوز 1000 متر ارتفاع تا رسیدن به قله در پیش داشت که می بایست روز بعد آنرا صعود کند و فرود هم بیاید .  بدیهی است صعود 50 متری روز اول هر سرپرست متوسطی را هوشیار می کرد ، اما سرپرست ادم شده ، کار تیم را عالی توصیف می کند و آنها را بلا جهت تشویق و ترغیب می نماید . او در ذیل بند   22 تیر - 13 جولای  گزارش خود چنین نوشته است :

 "کار تون عالی بوده بچه ها. دست مریزاد." . بله ، این تشویق فقط برای 50 متر صعود است .

قاعدتا غروب روز اول ، سرپرست تيم مي بايست صعود را متوقف مي كرد ، دستور برگشت مي داد ، و سپس در صورت اصرار به صعود ، استراتژي يا شيوه ي صعود را تغيير مي داد . اما سرپرست ادم شده اين كار را نكرد .

5 - دومین تهییج و تشویق مرگبار سرپرست ادم شده

تیم قله طبق برنامه ؛ و با توجه به آب و غذا و سوخت و چادر و کیسه خواب ؛ می بایست روز دوم یعنی روز یکشنبه قله را صعود می کرد و غروب همان روز به کمپ 3 فرود می آمد . اما تیم قله در روز دوم فقط 200 متر صعود کرد و به ارتفاع 7250 متری رسید و ناگزیر به بیواک دوم شد . توجه داشته باشیم که بیواک دوم است ، پویا کیوان کیسه خواب ندارد و چادر هم دو نفره است . در اینجا دیگر لازم نبود سر پرست تیم کوهنورد باشد تا دستور دهد که تیم قله صعود را متوقف کند ، فقط کافی بود تا سرپرست تیم ، انسانی ساده اما کور و کر نباشد و البته ادم هم نشده باشد تا به راحتی بفمهمد که باید صعود را متوقف کند . اما سرپرست ادم شده فاقد این ویژگی های اولیه بود ، او دوباره تیم را تشویق به صعود و حرکت سریعتر می کند . سرپرست ادم شده در ذیل بند   23 تیر - 14 جولای  گزارش خو د می نویسد :

 "به آنها گفتم قسمت دشوار و فنی مسیر تمام شده و از این به بعد مشکلات فنی بسیار کمتر خواهد شد و می توانند سریعتر حرکت کنند."

غروب روز دوم ، هر سرپرستي متوجه مي شد كه مي بايست صعود را متوقف كرد و دستور برگشت داد . اما سپرست ادم شده اين كار را نكرد .

6 – سومین روز صعود و باز هم دستور صعود سریعتر

دیگر لازم نیست وارد جزئیات شویم . دیگر حتی لازم نیست وارد بقیه ی دستورات و تصمیم ها یا پیشنهادات سرپرست ادم شده بشویم . به واقع بعد از دو روز تلاش جانفرسا و بعد از بیواک دوم ، و با توجه به میزان آب و غذا و سوخت ، و با توجه به اینکه تیم 3 نفره فقط یک چادر 2 نفره و آنهم بدون کاور دارد ، و با تاکید مجدد بر اینکه پویا کیوان حتی کیسه خواب هم ندارد و دو بیواک وحشتناک را تجربه کرده ، بله ، در چنین شرایطی  کاملا واضح است که تیم قله به مفهوم کوهنوردی کلمه از پای درآمده است . تیم دیگر توان اندیشیدن نداشت .  با اینهمه سرپرست ادم شده تیم  دست بردار نبود . او ساعت 9:20 صبح روز دوشنبه ؛ یعنی روز سوم صعود ؛ با آیدین بزرگی تماس می گیرد و باز هم می خواهد که تیم به سرعت به سمت قله برود و البته از همان مسیر باز گرد . اگرچه از این پس دستورات یا پیشنهادات سرپرست به مفهوم سرپرستی کلمه فاقد هر نوع معنا و مفهوم است اما در تحلیل توهمات سرپرست ادم شده ضروری است تا به آن پرداخته شود . او در ذیل بند  24 تیر - 15 جولای  گزارش خود می نویسد : 

"به آیدین پیشنهاد اکید کردم که امروز بارهای اضافی شان را بگذارند، با سرعت به قله بروند و از همان مسیر باز گردند."

البته آیدین دیگر هرگز  به تماس های سرپرست ادم شده پاسخ نمی دهد . و این مجتبی ، کوهنورد آتش نشان و امدادگر است که در تماس با سرپرست ادم شده قرار می گیرد.

"هوا آن روز متغیر بود و گاهی باز و گاهی بسته می شد. مسیر آنها با وجود هوای مه آلود هم نسبتا مشخص بود. به آنها گفتم باید تراورس رو به بالا را ادامه دهید تا به یال (جنوبی) برسید و از آنجا قله را صعود کنید."

صبح روز سوم یعنی صبح روز دو شنبه آخرین فرصتی بود که سرپرست می بایست دستور توقف صعود و برگشت به کمپ 3 را می داد ، ولی او این کار را نکرد .  

7 – روز چهارم صعود و باز هم تمنای صعود قله توسط سرپرست ادم شده

روز چهارم است . روز قبل ، آب و غذا و سوخت  تمام شده بود . تیم 3 نفره قله ، 3 بیواک وحشتناک را در چادر 2 نفره و بدون کاور، و یک عضو بدون کیسه خواب و بدون چادر پشت سر گذاشته بود . واضح است که به مفهوم کوهنوردی کلمه دیگر نه صعودی در کار بود و نه فرودی در پیش  . حالا ، تیم جوان قله ، تهی شده از هستی انسان شناسانه ی خود با آخرین توان جسم و جان اش میلیمتر میلیمتر به سوی آسمان عروج می کرد . با اینهمه سرپرست ادم شده هنوز در تمنای صعود قله بود . او در ذیل بند   25 تیر - 16 جولای   گزارش خود می نویسد :

"صبح ساعت 7 با مجتبی صحبت کردم و او می گفت محل شب مانی شان بسیار «سگی» بوده است. صدای خسته ای داشت که قطعا ناشی از بد خوابی شب گذشته بود. به او گفتم از سر قله با ما تماس بگیرند و بی سیم را روشن گذاشتم."

بله ، "به او گفتم از سر قله با ما تماس بگیرند" . سرپرست ادم شده در روز چهارم  هنوز در تمنای صعود قله بود ، شرم آور است .

سرپرست تیم البته ساعت 4 بعد از ظهر روز سه شنبه به قطعیت صرفنظر کردن از قله می رسد و دستور آمدن به سمت قله فرعی را می دهد ، اما دیگر خیلی دیر شده بود ، خیلی . و البته کسی هم به دستور او گوش نکرد . یک ساعت بعد مجتبی گفت "ما الان روی قله ایستادیم " و بعد ، بقیه ی ماجرا

بدون تردید سرپرست تیم با توهمات خود نقش عمده ای در بروز فاجعه ی برود پیک ایرانی ۲۰۱۳ داشته است . 

پ ن :

همانطور که گفته شد توجه این نوشته صرفا معطوف به شیوه ی انتحاری صعود می باشد . در این نوشته هیچ اشاره ای به موضوعاتی مثل برنامه ریزی یا امداد و نجات و یا ارزش فنی این مسیر نشده است . خطاهای انسانی مدیران تیم و نیز خطاهای انسانی سرپرست تیم تفکیک واحصا نشده است . اینها کارهایی هستند که در درجه اول باید خود مدیران و سرپرست تیم انجام دهند . امیدواریم آنها این شهامت مدنی را داشته باشند تا در گزارش برنامه خود خطا های خود را به پذیرند و از جامعه ی کوهنوردی کشور عذر خواهی کنند . آنها با قبول خطاهای خود و تقاضای بخشش می توانند کمکی بزرگ به ارتقای فرهنگ کوهنوردی کشور بکنند .   "

                           ================================

پ ن :  Updated ، پنجشنبه ۹۲/۵/۳۱ ، ۲۰:۳۰

همانطور که قبلا در پست مورخ ۹۲/۵/۲۳ به اطلاع خوانندگان محترم رسید از نظر این وبلاگ برودپیک ایرانی ۲۰۱۳ به انتهای خود رسیده است . پستی را که هم اکنون ملاحظه کردید یک پست جدید نیست بلکه باز نشر یک پست حذف شده قبلی می باشد و دلیل انتشار مجدد آن همان است که در صدر این نوشته گفته شده است . بنابراین به منظور اجتناب از اطاله کلام و جلوگیری از تطویل بلاجهت موضوع از انتشار کامنت های مربوطه اعم از موافق یا مخالف خوداری می شود . دوستان ، برود پیک ایرانی ۲۰۱۳ در این وبلاگ همانطور که قبلا گفته شد به انتهای خود رسیده است .

سه صعود آنسایت  5.13c یک نوجوان دریک روز + درسی اخلاقی برای پیران ما

             سه صعود آنسایت  5.13c یک نوجوان دریک روز + درسی اخلاقی برای پیران ما

         

تیم اونوک  Tim Unuk  جوان 17 ساله اسلوونیایی است . 180سانتیمتر قد و 63 کیلوگرم وزن دارد . سنگنوردی را 10 سال پیش یعنی از 7 سالگی شروع کرده است .

تیم اونوک دو روز پیش موفق شد سه مسیر با درجه  5.13c  را در یک منطقه آنسایت کند . دقت کنید : آنسایت 3 مسیر با درجه   5.13c در یک روز و آنهم در 17 سالگی ! انصافا کار با ارزشی است . علاوه براین او در هفته کذشته و در مناطق دیکر سه مسیر از جمله دو مسیر با درجه های 5.13d  و  5.14b را صعود کرده است ، جمعا 6 صعود آنسایت با درجه های بالا در یک هفته . صعود های آنسایت صعود های مهمی هستند . در این نوع صعود ، سنگنورد بدون داشتن اطلاعات مسیر ، در اولین دیدار و در اولین تلاش موفق به صعود مسیر می شود .

تیم اونوک نفر دوم رنکینگ جوانان است . او در سال 2011 نفر دوم جام جوانان اروپا شد .

تیم اونوک ، یک پسر نوجوان و ۱۷ ساله است . او در رزومه خود ، در خصوص سایر علاقمندی هایش ، به سادگی و به روشنی نوشته است : معاشرت با دختران . اما همین جوان به زعم ما مغرور خروسکی ، وقتی از او می پرسند چرا در "رقابت های جام جهانی جوانان" ، که این هفته در کشور کانادا جریان دارد ، شرکت نمی کنید باز هم به همان سادگی اما بدون غرور خروسکی می گوید : من در کانادا زندگی نمی کنم . قرار است فقط یک نفر به کانادا برود و در این رقابت ها شرکت کند . من از نظر ذهنی به اندازه کافی قوی نیستم و شایستگی لازم را ندارم .

بله ، "من از نظر ذهنی به اندازه کافی قوی نیستم و شایستگی لازم را ندارم ."

فعلا که از جوانان خروسکی ما انتظار نیست ؛ از پیران ما که انتظار هست . یاد بگیریم .  

http://www.8a.nu/

صعود های درخشان نابینایان ؛ عبور از مرز محدودیت ها

                            صعود های درخشان نابینایان ؛ عبور از مرز محدودیت ها

فقط اریک وینمایر  Erik Weihenmayer   نابینا نیست که توانسته از مرز محدودیت های جسمی انسان عبور کند ، قله اورست و چندین مسیر سخت و پرهیجان از جمله مسیر   the Naked Edge  را در اولدرادور کنیون ، کلرادو  ، امریکا صعود نماید . حالا دو نابینای دیگر ، یکی ال کاپیتان را در امریکا و دیگری  Old Man of Hoy  را در شمال اسکاتلند صعود کرده اند .

1 - استیو بیت  Steve Bate ، نیوزیلندی ساکن انگلیس اخیرا دو مسیر را در ال کاپیتان و  سپس مسیر  Zodiac  را به صورت سولو صعود کرد . صعود سولوی او 6 روز و 5 شب طول کشیده است . استیو بیت چند سال پیش دچار بیماری التهاب شبکیه شد که احتمالا تا سه سال دیگر همه ی بینائیش را از دست خواهد داد . در حال حاضر چشمان او ار قسمت های کناری تخریب شده اند و دید او صرفا مسقیم و تونلی است .

" اگر شما در 180 سانتیمتری دید مسقیم من قرار بگیرید ، می توانم صورت شما را به وضوح ببینم . اما بقیه ی اطراف شما خالی است و چیزی را نمی توانم ببینم مگر اینکه سرم را به چرخانم ." این امر باعث می شود که استیو برای پیدا کردن گیره ها به شدت دچار مشکل شود .

" ...اگر شما برای جستجوی گیره ها از چشمان تان استفاده می کنید ، من اما باید دست بر سنگ به سابم تا آنها را پیدا کنم . و این وقت زیادی می برد ."

استیو بیت همراه با دیواره نورد معروف انگلیس اندی کریک پاتریک  Andy Kirkpatrick  اوایل ماه جون ( حدودا اواسط خرداد ) به امریکا – دره یوسیمیتی سفرکرد . آنها دو نفره ابتدا مسیر  Zodiac  را با 16 طول طناب ، ظرف 31 ساعت ، و  3 ساعت استراحت در بالای مسیر  ، صعود کردند . سپس استیو ، همراه با اندی کریک پاتریک و آلوین جانسون  Alwyn Johnson   مسیر  Lurking Fear  را با 19 طول طناب ظرف 3 روز صعود کرد .

بعد از این دست گرمی ها (!) حالا نوبت آن اتفاق بزرگ بود : استیو بیت ، بعد از فیکس کردن دو طول طناب در مسیر  Zodiac  ، این مسیر را ظرف 6 روز و 5 شب به صورت سولو صعود کرد . او دو بار سقوط کرد و در کراکس مسیر ؛ کلاهک نشانه ی زورو  Mark of Zorro  به سختی توانست مسیر صحیح را پیدا کند و خودش را یه کارگاه رول کوبی شده برساند .

 "سنگ را اسکن کردم و سطح آنرا با دست هایم جستجو کردم و سرانجام توانستم مسیر درست رسیدن به کارگاه رولکوبی شده امن و مطمئن را انتخاب نمایم ."

استیو وقتی که به نقطه تاپ مسیر رسید دوستش در انتظارش بود . او به استیو کمک کرد تا ابزار هایش را پایین بیاورد .

2-  رد سزل  Red Szell  ، نابینای دیگری است که هم زمان با استیو بیت موفق شد برج سنگی  Old Man of Hoy  را در منطقه دور دست شمال اسکاتلند صعود کند ، برجی حدودا با 150 متر ارتفاع و 4 طول طناب  و با سختی  5.9 . رد سزل را در این صعود مارتین موران Martin Moran  همراهی می کرد . رد سزل نیز از بیماری التهاب شبکیه رنج می برد و فقط 5 درصد بینایی دارد . 

" مواجهه با عدم توانایی و صعود یک دیواره شبیه هم هستند . تا وقتی که آنهارا به اجزای خود ؛ به حرکت های فنی و به طول های طناب ، تجزیه نکنید آنها موانعی غیر قابل عبور خواهند بود . موفقیت های کوچک تان را مزمزه کنید و جشن بگیرید . سپس بر بخش های دیگر محدودیت ها چیره شوید و گاهی اوقات اصلا آنها را دور بیاندازید . "

 

                                     

  http://www.climbing.com/news/blind-climbers-solo-el-cap-ascend-old-man-of-hoy/

برود پیک ایرانی 2013 در انتهای خود //  Updated

                               برود پیک ایرانی 2013 در انتهای خود //  Updated

                         

1 - با پوزش از خوانندگان گرامی ، پست قبلی در خصوص  "برود پیک ایرانی 2013"  که شاید مهمترین پست این وبلاگ در خصوص صعود انتحاری برود پیک بود ابتدا جرح و سپس حذف شد . وقتی که پست حذف می شود کامنت ها نیز خود به خود حذف میشوند .

2 - هر حادثه ای که در کوه برای کوهنورد رخ می دهد  و یا توسط کوهنورد به وقوع می پیوندد ، و یا هر عمل یا هر اقدامی که در کوه توسط کوهنورد انجام می شود لزوما یک "حادثه کوهنوردی" یا یک "عمل کوهنوردی" نیست . 

3 - با توجه به اوضاع و احوال حاکم بر جریان برود پیک ایرانی 2013 بنظر می رسد آنچه که در برود پیک اتفاق افتاده ، اتفاقی است که در کوه افتاده اما ارتباطی با موضوع کوهنوردی ندارد و نمی توان حادثه مذکور را با مفاهیم ، متدها ، روشها ، اسلوبها و استانداردهای کوهنوردی توضیح داد و یا آنرا تجزیه و تحلیل کرد . شاید دانش  روانشناسی اجتماعی قادر به تجزیه و تحلیل حادثه ی برود پیک و پی آمد های آن در تهران باشد . اما به نظر می رسد دانش کوهنوردی قادر به این کار نیست چون موضوع اساسا مربوط به کوهنوردی نیست . صعود انتحاری به مفهوم دقیق کلمه یک عمل کوهنوردی نیست ، و یا وقتی که در برج میلاد و در تقدیس و ستایش مرگ ، الهه ی مرگ به یکی از سرپرستان تبم تبریک می گوید و بعد ، صد ها نفر به پا می خیزند و دقایق متمادی کف می زنند ، این دیگر یک موضوع کوهنوردی نیست که بخواهیم آنرا با مفاهیم کوهنوردی توضیح دهیم . این قطعا در حوزه ی روانشناسی اجتماعی است . "الهه ی مرگ" هیچ نسبتی با "خدای کوه" ندارد . و خدای کوه البته درقامت پدر پویا و پدر مجتبی متجلی شد . امیدواریم این پدران بزرگوار که حالا پدران معنوی همه  کوهنوردان جوان کشور هستند اجازه ندهند تا مادر ان مرگ فرزندان دیگری را به مسلخ بفرستند .

4 - این وبلاگ جز در موارد خاص و موضوعات ملی علاقه ای به موضوعات غیر کوهنوردی ندارد و برودپیک ایرانی  2013 را تمام شده تلقی می نماید

  

پ ن

۱- از دوستان مشفقی که برای پست قبلی حذف شده کامنت گذاشته بودند سپاسگزارم  .

۲-  Updated

سلام دوستان . از کامنت هایی که برای این پست گذاشته اید یا خواهید گذاشت سپاسگزارم . همه ی آنها به دقت خوانده می شوند و به دیده ی منت گذاشته می شوند اما از انتشار آنها معذورم . همانطور که گفته شد برود پیک ایرانی در این وبلاگ به انتهای خود رسیده است . از نظر این وبلاگ آنچه که در برود پیک اتفاق افتاده ، اتفاقی است که در کوه افتاده ، نه کوهنوردی . صعود انتحاری در کوه یک اقدام انتحاری است ، نه کوهنوردی . وقتی پازل نوشته ها و گزارشات بعضی از اعضای تیم و سرپرست تیم و سخنرانی ها و مصاحبه های برخی از مدیران و هوداران و نزدیکان تیم را در کنار هم قرار می دهیم به وضوح در می یابیم که حاکمیت یک جریان فکری آرمانخواه مرگ طلب موجب صعود انتحاری شده است . از نظر این وبلاگ تجزیه و تحلیل این جریان فکری آرمان خواه مرگ طلب ، و اقدام انتحاری آنها در برود پیک به عهده ی دانش کوهنوردی نیست بلکه به عهده ی دانش  روانشناسی اجتماعی است .  

 دوستان لطفا یک بار دیگر توجه کنند ، برودپیک ایرانی ۲۰۱۳ از نظر این وبلاگ به انتهای خود رسیده است . کامنت ها خوانده می شوند ، به دیده ی منت گذاشته می شوند اما منتشر نمی شوند .   

 

آدام اوندرا و یک   FA)   5.15b)  دیگر

                                      آدام اوندرا و یک   FA)   5.15b)  دیگر

   

آدام اوندرا 4 آگوست ، 13 مرداد ،  موفق شد مسیری به نام پرده آهنین  Iron Curtain  و با درجه سختی  5.15b را در منطقه فالاتانگر نروژ صعود نماید . این مسیر سال گذشته توسط Lars Audun Nornes  رول کوبی شده بود . لارس یکی از آن سنگنورد های سخت کوشی است که مسیر های سختی را رول کوبی می کند اما غالبا خودش هم میداند که هرگز قادر به صعود آنها نیست . در هر حال  آدام اوندرا نخستین صعود ( FA ) این مسیر را انجام داده است . اوندرا شرایط سختی داشت . قبل از ورودش به نروژ بارانهای سنگنین ، و بعد هم افزایش دما تا 29 درجه سانتیگراد ، گیره های مرطوب و..... کار را برایش سخت کرده بود . ( در نروژ دمای 29 درجه دمای بالایی محسوب می شود )

" این پروژه 6 روز طول کشید و البته اکثر روزها  فقط  در انتظار شرایط آب وهوایی خوب و قابل قبول بودیم  ......." . "فکر می کنید 5.15b حالا برای من یک درجه پایه و استاندارد هست ؟ این البته آرزوی من است . ولی  نه ، درجه 5.15b هنوز برای من واقعا سخت است ......"

نیاز به گفتن نیست که آدام اوندرا در حال حاضر نفر اول سنگنوردی جهان است و بالاترین درجه صعود جهان با درجه 5.15c  متعلق به اوست .

http://www.8a.nu/

پ ن :

همچون سالهای گذشته از فردا برای یک هفته همراه با استاد رضا کفاش و بچه های خانه کوهنوردان تهران در علم کوه خواهیم بود . بنابراین تایید و پاسخ کامنت ها ی احتمالی دوستان موکول به یک هفته بعد خواهد بود . روزهای تلخ اخیر را شاید بتوان در سنگهای علم کوه تسلیم کرد و همانجا وانهاد . 

برود پیک ایرانی ، مدیران آرش و یک پیروزی اخلاقی قابل احترام

                         برود پیک ایرانی ، مدیران آرش و یک پیروزی اخلاقی قابل احترام

                                

اطلاعیه شماره 8 آرش و تغییر عنوان برنامه برج میلاد یک پیروزی اخلاقی و قابل احترام  و امید وار کننده است . و باید همچنان امیدوار باشیم که بزرگان و استوانه های کوهنوردی کشور به مدیران آرش کمک کنند تا آنها به توانند پروسه ی "سوگ " را با حفظ آبرو و حیثیت انسانی خود طی کنند و "اشرافیت اخلاقی" جامعه ی کوهنوردی کشور را با شایستگی تمام به نمایش بگذارند . در شرایط فعلی به نظر می رسد ضروری باشد مدیران آرش هرچه زودتر ؛ و چه بهتر همین امروز به هر نحوی که خود شایسته می دانند رسما از جامعه ی کوهنوردی کشور بابت "قصور" خود در برنامه ریزی و مدیریت تیم برودپیک عذر خواهی کنند . امروز آنها می توانند مفهوم " اشتباه کردم ، ببخشید" را نهادینه کنند و بدین ترتیب ، با ترویج یکی از اصول اساسی اخلاق و زندگی مدرن ، خدمتی بزرگ به جامعه بنمابند .

دوستان ، "اشتباه کردن" نه گناه است نه جرم ، اشتباه کردن یک "حق" انسانی است . قبول اشتباه و تقاضای بخشش نیز یکی از فضیلت های اخلاق مدرن است . امیدواریم امروز مدیران آرش موفق شوند این فضیلت مدرن انسانی را تکثیر کنند و اشرافیت اخلاقی کوهنوردی کشور را به رخ همه گان بکشند . آنها با این کار بر بسیاری از زخم ها مرهم خواهند گذاشت و به خصوص اینکه خود نیز پروسه ی سوگ را با روح و روان بهتری طی خواهند کرد . بدیهی است در غیر این صورت به مفهوم حقوقی کلمه ، " قصور" مدیران آرش  و "قاصر" بودن آنها تبدیل به " تقصیر" و "مقصر" خواهد شد ، و این شایسته ی اشرافیت اخلاقی جامعه ی کوهنوردی کشور نیست .  

   

برود پیک ایرانی ، اندیشه های مرگبار رامین شجاعی سرپرست تیم    

               برود پیک ایرانی ، اندیشه های مرگبار رامین شجاعی سرپرست تیم                     

عصر دیروز گزارش رامین شجاعی سرپرست تیم برود پیک منتشر شد . این گزارش در موضوعات اصلی خود تفاوت چندانی با مجموعه گزارشات قبلی که توسط باشگاه آرش و سایت های کوه نیوز و   ExWeb  منتشر شده بود ندارد . شاید مهم ترین تفاوت در این باشد که در گزارشات قبلی ، بیواک اول در ارتفاع 7350 متری و بیواک دوم در ارتفاع 7450 متری ذکر شده بود اما حالا رامین شجاعی خبری که می دهد وحشتناک تر است . او می گوید بیواک اول در ارتفاع 7050 متری و بیواک دوم در ارتفاع 7250 متری بوده است . یعنی مطابق عکس - کروکی بالا روز اول فقط 50 متر و روز دوم فقط 200 متر صعود داشته اند و این در حالی است که باید روز دوم به قله می رسیدند و از قله بر می گشتند. ضمنا ایشان شرحی نسبتا طولانی از بیماری و از ارتفاع زدگی خود، و نیز شرحی طولانی تر از تماس های خود با تیم قله و از مذاکرات خود با سایر کوهنوردان حاضر در منطقه و...... و....... و....... نوشته اند که هیچ کدام تاثیر چندانی در اصل موضوع ندارند . در مورد امداد نیز ایشان پروازهای توماس لامل را بیهوده و به خصوص عکس های او را فاقد کیفیت لازم دانسته است . با وجود این ، ایشان در گزارش خود به نکته ای کلیدی که قبلا نیز توسط سایت های خارجی و داخلی منتشر شده بود اشاره کرده اند . این نکته کلیدی همان حلقه ی اصلی زنجیره ی حوادث است . یعنی برنامه ریزی غلط و طراحی شیوه ی صعود غلط توسط سرپرست و مدیران تیم که منجر به مرگ دلهره آور اعضای تیم قله شده است . باز خوانی این نکته کلیدی در گزارش رامین شجاعی حائز اهمیت است . اما قبلا این اندیشه مرگبار رامین شجاعی را عینا از زبان خودش به خوانیم . ایشان در گزارش خود در ذیل روزهای 17-19 تیر - 8-10  جولای چنین نوشته است :

"با توجه به تجربه ای که آیدین و مجتبی و افشین از تلاش دو سال قبل داشتند حدس می زدیم بتوانند روز اول تا ارتفاع 7400 متر صعود کنند. بعد از آن مشکلات فنی کمتر می شد و حدس می زدم یک روز برای صعود تا قله کافی باشد. آنها یک روز غذا و سوخت بیشتر، یعنی مجموعا برای 3 روز تدارکات داشتند. برای صرفه جویی در وزن بارها فقط یک چادر دونفره (بدون پوش) به همراه بردند. همچنین آیدین و مجتبی کت پر و کیسه خواب به همراه داشتند و پویا کت پر و شلوار پر."

و همین اندیشه و طراحی صعود مرگبار است که همه ی حوادث بعدی را رقم زده است .

 رامین شجاعی در گزارش خود می گوید استارت قله روز شنبه 22 تیر بوده است . و قرار بوده اعضای تیم قله با یک شب مانی ، روز بعد یعنی یکشنبه 23 تیر به قله برسند و غروب همان روز تا کمپ 3  فرود بیایند ، یعنی جایی که ایشان و افشین سعدی منتظر آنها بودند . در واقع صعود از کمپ 3 به قله و فرود از قله به کمپ 3 فقط برای دو روز و یک شب طراحی شده بود . بنا براین آنها آب و غذا و سوخت را  فقط برای 2 روز و یک روز اضافه یعنی جمعا برای سه روز در نظر گرفته بودند . و این سه روز یعنی شنبه ، یکشنبه و دوشنبه  . یعنی آنها  برای صعود و فرودشان فقط تا غروب دوشنبه آب و غذا داشته اند . یعنی آنها در شرایط نرمال می بایست تا غروب یکشنبه و در غیر اینصورت هر طور شده می بایست نهایتا تا غروب دوشنبه خودشان را به کمپ 3 می رساندند . و این درحالی است که آنها غروب دوشنبه هنوز در مسیر صعود در ارتفاع حدود 8000 متری بودند و آنجا مجبور به شب مانی سوم شده بودند . در واقع اعضای تیم قله ، آب و غذای خود را تمام کرده بودند ولی هنوز به قله نرسیده بودند . با وجود این ، صبح فرداش یعنی روز سه شنبه بدون آب و غذا ، گرسنه ، تشنه و خسته به طرف قله راه می افتند و آنطور که گفته می شود ساعت پنج به وقت محلی و چهار و نیم بعداز ظهر به وقت تهران به قله می رسند . یک بار دیگر مرور کنیم : اعضای تیم گرسنه ، تشنه و بدون آب و غذا و بعد از سه بیواک وحشتناک به قله رسیده اند ، خوب ! اگر این شیوه ی صعود ، شیوه ی انتحاری تحمیلی نیست پس چیست ؟ بله ، مطابق گزارش رامین شجاعی ، تیم قله حتی قبل از صعود نهایی خسته ، گرسنه ، تشنه ، بی هیچ توان فکری  از هستی انسانی خود تهی شده بود . آنها دیگر نه حافظه داشتند نه تاریخ . در هوای رقیق قله آنها "صعود" نمی کردند ، آنها به آسمانها "عروج" می کردند . تیم قله هرگز به معنای مطلق کوهنوردی هیچ گاه فرودی آگاهانه نداشته است . در برنامه طراحی شده سرپرست و مدیران تیم "فرود" اساسا امری بی معنا بوده است . برای سرپرست و مدیران تیم "بازی کوهنوردی" فقط یک نیمه داشته است و آنهم فقط نیمه ی صعود .

دوستان ، همه ما این روزها خون گریه کرده ایم اما این واقعیت هولناکی است که مطابق گزارش آقای شجاعی تیم فله قبل از آنکه به قله برسد به لحاظ هستی انسان شناسانه ی خود یعنی به لحاظ توان ذهنی و فکری نابود شده بود . اما واقعیت هولناک تر این است که رامین شجاعی در گزارش خود تیم قله را متمرد و مقصر اعلام کرده است . چرا ؟ زیرا همانطور که در پست قبل نوشته ایم :

    امروزه هر کوهنورد کارآموزی می داند که حادثه در کوهنوردی بطورکلی ناشی از دو عامل است : الف – عامل طبیعت  ب – خطای انسانی . عامل طبیعت هیچ تاثیری در بروز حادثه برودپیک نداشته است ، نه باد ، نه برف ، نه بهمن و نه.....  

بنا براین در فقدان نقش طبیعت واضح است که "خطای انسانی" تنها عامل فاجعه ی هولناک برود پیک بوده است . اما خطای انسانی متوجه چه کسانی است ؟ آیا سرپرست و مدیران تیم  مقصر هستند یا جان باختگان جوان تیم قله ؟ این سوال اصلی و کلیدی این حادثه هولناک است . پاسخ این سوال البته واضح است . تیم جوان قله مرتکب هیچ خطایی نشده است . اعضای تیم قله اجزای سر خود و منفکی نبودند که هریک به تنهایی اقدام به صعود کرده باشند . اگر آنها خود اقدام به این صعود کرده بودند در اینصورت مسئول تمامی عواقب و خطرات آن نیز بودند . اما آنها تیم بوده اند ، سر پرست و مدیر داشته اند . آنها از طرف یک باشگاه و به نام باشگاه و در اجرای برنامه تدوین شده از طرف باشگاه اقدام به صعود کرده اند . آنها برای صعود دارای برنامه ، استراتژی و تاکتیک بوده اند . "شیوه ی صعود" آنها را سرپرست و مدیران تیم تنظیم و طراحی کرده اند ، و البته این شیوه ی صعود ، هیچیک از شیوه های مرسوم و شناخته شده کوهنوردی مثل شیوه آلپی یا کپسوله ای یا کلاسیک و اکسپدیشن و یا حتی ترکیب و ملغمه ای از آنها نبوده است . این شیوه که توسط سر پرست و مدیران تیم طراحی شده صرفا شیوه ی انتحاری بوده است و نمی توانست نتیجه ای غیر از آنچه که اتفاق افتاد داشته باشد .

و حالا دست اعضای تیم قله از این دنیا کوتاه است . بنابراین سرپرست و مدیران تیم تصمیم گرفته اند تا تیم قله را مقصر حادثه اعلام کنند و خود را نجات دهند . اما آیا دست جامعه ی کوهنوردی کشور هم از این دنیا کوتاه است ؟

برای خواندن گرازش رامین شجاعی به لینک زیر مراجعه فرمایید :

http://dastanekouh.blogfa.com/post-80.aspx

پ ن :

دوستان ، روز چهار شنبه در برنامه برج میلاد ، در ضیافت اندیشه های مرگبار شرکت نمی کنیم .

برود پیک ایرانی : برنامه برج میلاد را به مدیران آرش محدود کنید

                 برود پیک ایرانی : برنامه برج میلاد را به مدیران آرش محدود کنید

                                 

دوستان عزیز ، مدیران تیم آرش همچنان برطبل خود شیفتگی می کوبند و خطای برنامه ریزی و مدیریت غلط خود را که منجر به قربانی شدن تیم قله شده ، متوجه خود تیم قله کرده اند .

و حالا ، بی شرمانه ، مدیران آرش اعلام کرده اند که در برج میلاد ، برنامه ریزی و مدیریت غلط خود را جشن می گیرند . آنها نام برنامه خود را گذاشته اند "بزرگداشت گشایش مسیر..."  و نه بزرگداشت تیم قله !  آنها به جای بزرگداشت تیم جوان قله ، دارند برنامه ریزی غلط و منجر به مرگ سه کوهنورد را جشن می گیرند و این شرم آور است . ظلمی است مضاعف به قربانیان تیم قله و توهینی است آشکار به شعور جامعه ی کوهنوردی کشور .  

تا وقتی که مدیران آرش خطای خود را نپذیرفته اند ، و مثل هر انسان متمدن دیگری از خانواده جان باختگان  و از جامعه ی کوهنوردی کشور رسما عذر خواهی نکرده اند قاعدتا نباید جایی در جامعه ی کوهنوردی داشته باشند  .

با اتکا به صلابت اخلاقی جامعه ی کوهنوردی کشور ، از این جامعه ی بزرگ ، از همه ی مربیان ارزشمند کوهنوردی کشور ، از همه ی پیشکسوتان و استوانه های کوهنوردی کشور و از همه ی کوهنوردان جوان و فرهیخته ی کشور بخواهیم که برنامه برج میلاد مدیران آرش را به خود مدیران محدود کنند .  

برود پیک ایرانی – نه ! همه مقصر نیستیم ، مقصر اصلی فقط  سرپرست و مدیران !

            برود پیک ایرانی – نه ! همه مقصر نیستیم ، مقصر اصلی فقط  سرپرست و مدیران !

قبلا تذکر یک نکته ضروری است : این روزها در خصوص حادثه هولناک برود پیک می خوانیم یا می شنویم که "همه مقصریم" . این "خود زنی" ناگزیر در هفته های آغازین حادثه کاملا قابل درک است و من به حس و حال دوستان گرانقدرم احترام می گذارم . با اینهمه :

1 -  سارتر می گوید : وقتی که می گوییم همه مقصریم در واقع می خواهیم بگوییم که هیچکس مقصر نیست ، و بدین ترتیب "همه" ، از جمله مقصرین اصلی حادثه را تبرئه کرده ایم ، و این انصاف نیست .

دوستان عزیز ، "همه" مقصر نیستیم ، اساسا "همه" نمی توانند مقصر باشند . مقصرین اصلی حادثه برود پیک کاملا مشخص هستند و بعید است که جامعه ی کوهنودی کشور قادر به شناسایی آنها نباشد و یا اینکه به خواهد آنها را تبرئه کند . 

2 -  امروزه هر کوهنورد کارآموزی می داند که حادثه در کوهنوردی بطورکلی ناشی از دو عامل است :

        الف – عامل طبیعت

        ب – خطای انسانی

3 - عامل طبیعت هیچ تاثیری در بروز حادثه برودپیک نداشته است ، نه باد ، نه برف ، نه بهمن و نه.....  . بر عکس ، برود پیک همچون موجودی هوشمند ، آگاه از جسم و جان نشکفته سه کوهنورد جوان ، همه ی لطف و محبت اش را به پای آنان ریخت . از روز استارت قله تا روز صعود قله ، یعنی از روز شنبه 22 تیر تا روز سه شنبه 25 تیر ، برود پیک آغوش مهربانش را برای تیم قله گشوده بود . برود پیک هیچ اخمی نداشت ، هیچ تیرگی نداشت . صاف  و شفاف بود . بعد از صعود نیز برود پیک نجیب و مهربان بود . برود پیک می دید که سه جوان کوهنورد چگونه خسته ، گرسنه ، تشنه در آغوش اش با تنهایی و با مرگ دست و پنجه نرم می کنند . برود پیک صبور سه روز بعد از تسلیم جسم و جان آخرین کوهنورد بغض اش ترکید ، گریه کرد ، ابری و تیره و تار شد . بله ، آیدین بزرگی غروب شنبه 29 تیر تسلیم شد اما برود پیک سه روز بعد یعنی روز سه شنبه اول مرداد ابری شد و عملیات جستجو را تعطیل کرد . طبیعت هیچ نقشی در بروز حادثه نداشت.

4 - در فقدان نقش طبیعت واضح است که "خطای انسانی" تنها عامل فاجعه ی هولناک برود پیک بوده است . اما خطای انسانی متوجه چه کسانی است ؟ آیا سرپرست و مدیران تیم  مقصر هستند یا جان باختگان جوان تیم قله ؟ این سوال اصلی و کلیدی این حادثه هولناک است . پاسخ این سوال البته واضح است . تیم جوان قله مرتکب هیچ خطایی نشده است . اعضای تیم قله اجزای سر خود و منفکی نبودند که هریک به تنهایی اقدام به صعود کرده باشند . اگر آنها خود اقدام به این صعود کرده بودند در اینصورت مسئول تمامی عواقب و خطرات آن نیز بودند . اما آنها تیم بوده اند ، سر پرست و مدیر داشته اند . آنها از طرف یک باشگاه و به نام باشگاه و در اجرای برنامه تدوین شده از طرف باشگاه اقدام به صعود کرده اند . آنها برای صعود دارای برنامه ، استراتژی و تاکتیک بوده اند . "شیوه ی صعود" آنها را سرپرست و مدیران تیم تنظیم و طراحی کرده اند ، و البته این شیوه ی صعود ، هیچیک از شیوه های مرسوم و شناخته شده کوهنوردی مثل شیوه آلپی یا کپسوله ای یا کلاسیک و اکسپدیشن و یا حتی ترکیب و ملغمه ای از آنها نبوده است . این شیوه که توسط سر پرست و مدیران تیم طراحی شده صرفا شیوه ی انتحاری بوده است و نمی توانست نتیجه ای غیر از آنچه که اتفاق افتاد داشته باشد . و شوربختانه اینکه  صعود انتحاری تیم آرش برعکس صعود انتحاری خانم لیلا اسفندیاری فاقد هر نوع خصیصه ی حماسی است ، فقط تراژیک است . صعود انتحاری خانم اسفندیاری فقط تراژیک نبود ،  "حماسه" هم بود .

5 -  صعود انتحاری خانم لیلا اسفندیاری ، "صعود انتحاری خود خواسته" بود . خانم اسفندیاری تیم نداشت ، سرپرست و مدیر و مسئول نداشت . او خودش بود و خودش . او شیوه ی صعودش را خودش "انتخاب" کرد ، مسئولیت آنرا نیز به تمامی و  به تنهایی پذیرفت و برای اجرای آن حتی آپارتمانش را هم فروخت . ممکن است ما با شیوه ی صعود خانم اسفندیاری مخالف باشیم اما حداقل از نگاه اولترا چپ مجاز نیستیم با "حق انتخاب" او مخالفت کنیم . از این زاویه دید ، صعود انتحاری خانم اسفندیاری به دلیل استفاده از "حق انتخاب" واجد مایه هایی از شکوه و عظمت است .

خانم لیلی اسفندیاری حد اقل از زاویه دید اولترا چپ یک "قهرمان" نامیده می شود . اما تیم آرش را چه بنامیم . از هر زاویه ای که به آن نگاه کنیم تیم آرش فقط یک "قربانی" است ، قربانی جهل مفرط سرپرست و مدیران تیم نسبت به کوهنوردی مدرن جهان امروز .

6 -  مدیران تیم آرش به خوبی می دانند و به خوبی متوجه هستند که حادثه هولناک برود پیک صرفا ناشی از خطای انسانی بوده است اما آنها بی شرمانه در سخنرانی ها و در مصاحبه های شان بر آن هستند تا "خطای انسانی" را متوجه اعضای تیم قله کنند ، و این چیزی جز تبهکاری نیست . ظلم مضاعفی است به قربانیان حادثه و توهین شرم آوری ست به شعور جامعه کوهنوردی کشور . آنها فکر می کنند جامعه ی کوهنوردی کشور فاقد تجربه و دانش است . مصاحبه ی مورخ 92/5/10 مدیران تیم آرش با روزنامه ی دنیای اقتصاد به تنهایی مبین آن ظلم مضاعف و این توهین شرم آور است .

7-  می گویند در زنجیر ه ی دلایل و علل حوادث باید آن حلقه ای را بلند کرد که با بلند کردنش کل زنجیر بلند شود . در حادثه برود پیک تمسک به موضوعات یا عواملی مثل عدم صدور مجوز ، عدم همکاری فلان سازمان یا دستگاه ، تحریم ها ، شبکه ارتباطات ماهواره ای ثریا و.......و.......و....... بهانه های کودکانه ای بیش نیستند . گرسنگی ، تشنگی و خستگی تیم قله و..... و.... و.....همه و همه معلول هستند نه علت . تجربه و سن کم تیم قله ، عدم آشنایی کامل تیم قله با تکنولوژی های مدرن مثل دستگاه جی پی اس یا تلفن ماهواره ای هیچ کدام تاثیری جدی در بروز حادثه نداشته اند . بسیاری از صعود های شاخص و گشایش مسیر های نو در روزگارانی انجام شده که این تکنولوزی های مدرن هنوز اختراع نشده بودند . مطمئنا با همین تیم جوان اما به شرط وجود سرپرستی و مدیریت هوشمند و با طراحی شیوه ی صعود مناسب می شد قله را از مسیری متفاوت و نو صعود کرد . دوستان ! حلقه ی اصلی زنجیره ی حوادث صرفا برنامه ریزی غلط و طراحی غلط شیوه صعود توسط سرپرست و مدیران تیم بوده است . لطفا فقط همین حلقه را بلند کنید ، بقیه ی زنجیر خود به خود بلند می شود .

 در حادثه برود پیک همه مقصر نیستند . صرفا سرپرست و مدیران تیم مقصر هستند . 

برود پیک ایرانی 2013 ، درسی که از مرگ سه مرد جوان گرفتم

خانم سارا ، پزشک جوان ایرانی هستند که در  کشور کانادا طبابت می کنند . ایشان در خصوص حادثه برود پیک احسا س و عاطفه مبتنی بر عقلانیت مدرن خود را در وبلاگ شان http://neoadjuvant.blogfa.com/ چنین نوشته اند :
 
                                      درسی که از مرگ سه مرد جوان گرفتم          
 
                                    

شب چند ساعتى هست كه از نيمه گذشته و خيال پر آشوب من خواب را پس مي زند. چشم هايم باز است و به سياهى خيره شده... سر برمي گردانم و نور چراغ هاى شهر شلوغ را مي بينم. خيال من اينجا نيست، فكرم در نقطه مرتفعى از اين كره خاكى مانده.... 

رشته كوه هاى هيماليا و به آن مرد جوان ... آيدين بزرگى . 

به آن لحظه هاى سرد فكر مي كنم. به لحظه هاى سرد و بيصداى كوهستان. خطر هيچ جاندارى تن خسته و بى آب او را تهديد نمي كند. تنها صدا، صداى باد است و ديگر سكوت و ظلمات شب.

دوستانش در پيش چشم او خاموش شدند. خاموشى ابدى... 

فكر مي كنم آيدين وقتى پرپر شدن دوستانش را يك به يك ديده به چه فكر مي كرده؟

آيا افكار "صعود قهرمانانه" و به خاك ماليدن پوزه دشمن و نشان دادن و اثبات توانايى در فتح يك قله، ارزش اين لحظات دلخراش را داشت؟

حالا دوستانش كم كم نه تنها ضعف كه علايم عدم تمركز را هم نشان مي دادند. آنها كم كم از خود بيخود شده بودند. در سرما و تنهايى بى انتهاى كوه بر سنگ افتاده بودند و حركتى جز نفس هاى نامنظم و صداهايى كه نشان از ساعات آخر زندگى داشت از آنها شنيده نمي شد.

كاسه چشم هاى آيدين پر از وحشت بود. بارها و بارها كمك خواسته بود ولى آنها در تنهايى مرگبار خود مانده بودند .

ديگر براى همنوردانش غمگين نبود. جاى غم را وحشتى عميق از تجربه مرگى كه در جلوى چشمانش اتفاق افتاده بود،گرفته بود .

حالا تمام احساسات طبيعى و انسانى او بيدار شده بودند. او نميخواست بميرد .

حالا ميخواست با تمام وجود ، زندگى بشرى اش را كه اينگونه بى ارزش قلمداد ميكرد و در مكتب حماقتى كه به آن عاشقانه دل داده بود و با جان دادن ستاره هاى سينمايى يكى گرفته بود ، نگه دارد.

اما دريغ و صد حيف .

بازوهاى مردانه اش كه تازه ميخواستند طعم در بر كشيدن معشوق را براى ساليان بچشند، بي رمق و بي فايده شده بودند. دستانش كه براى گرفتن دستان رفقايش هميشه قوى و آماده بودند به لرزه افتاده بودند.
به چشمان مادرش فكر كرد. به زندگى كه آن را اينهمه بى ارزش مي دانست و به مرگ كه آن را ساده مى انگاشت.

ولى درد مرگ ترسناك و وحشى بود .

به كوه نگاه كرد. سرد و خاموش بود. حالا ديگر از كوه بيزار بود. تمام مغازله هايش با كوه برايش خالى از معنا بودند...

و آن پيرمرد. آن پيرمرد سپيدموى... به او اصلاً فكر هم نكرد...
يادش نيامد حماقت ها چندش آور كدام دعواى زرگرى او را به اين روز سياه انداخته. 

*****

اين روزها تعداد زيادى از وبلاگ هاى كوهنوردان را خواندم . و برگشتم به تاريخ ... به گذشته. و آسان پيشينه دعواى زرگرى مسئول باشگاه آرش و فدراسيون را متوجه شدم .

در اين روزها ياد خيلى كسان افتادم... ياد سياوش كسرايى... ياد حمايت هايش از قتل عام مجاهدين و به دام افتادنش در پيچ پيچ هاى دروغين سياست و سياست هاى حزب توده....و ندامت نامه اش در سال هاى آخر عمر . 

دوباره مرور مي كنم... نظرات وبلاگ كوهنوردهاى كشورم را مي خوانم و آه مي كشم.

رييس باشگاه كوهنوردى از سال ها پيش حمايتش را از كوهنوردى مستقل شروع كرده. فساد قابل تصور در فدراسيون و عدم حمايت از جوان هاى قابل او را آشفته كرده... ولى در سال ها تلاش براى مبارزه با"ظلم" او مانند هر انسان ديگرى در دام ساده و در كمين "شرك" افتاده... شوخى نمي كنم، شعار هم نميدهم .

به مسلخ فرستادن اين سه جوان و صعود انتحارى كه اين جوانان كردند نتيجه خواستن بيش از حد و اندازه و اصرار بر يك هدف بود: فتح قله برودپيك. براى همين است كه آيدين بزرگى روز ٢٧ تير پس از دو روز پس از صعود تماس ميگيرد و مي گويد سه روز است كه آب و غذا نخورده!!! يعنى روز ٢٥ ام كه روز صعود بوده پس از چهار بيواك و دو روز تأخير در برنامه اين جوانان گرسنه و بى آب قله را در ارتفاع ٨٠٠٠ مترى صعود كرده اند! يعنى اين جوانان همراه با مديريت احمقانه صعود اين واقعيت ساده را ناديده گرفته اند كه دو روز بيشتر ماندن در ارتفاع كم اكسيژن همراه با بى غذايى و بى آبى چقدر خطر ادم مغزى را زياد مي كند. آنها اصلاً به فرود، به نياز به آب و غذا و از همه مهم تر نياز به تصميم گيرى فكر نكرده اند، آنها به "هدف" فكر ميكردند و نه به كار درست (حق) و اين عين شرك به تعبير معتقدان است ! 

به نظرم درس بزرگ و تلخى در اين داستان براى همه انسان ها نهفته است. اينكه اين اتفاقات تلخ در جهان غرب كم تر مي افتد به اين علت است كه عموماً به خاطر سود مادى نهفته در روش و كار درست آنها از اين خطاهاى سهمگين عموماً دورند . 

ولى براى همه ما اين مرگ تلخ سه جوان به اين برومندى و به اين توانايى، بايد درس بزرگى در زندگى باشد .

حتى براى رسيدن به اهداف بلند، از حق چشم نپوشيم. اين حق مي تواند به سادگى تكرار كنترل كيفيت كار ما و يا پيچيدگى و ابهام آن حقيقت پرستيدنى باشد .

دانیل وود و مسیری به نام چرخ زندگی   5.14d

                             دانیل وود و مسیری به نام چرخ زندگی   5.14d

دانیل وود ، امریکایی ، 24 ساله ، با 166 سانتی متر قد و 63 کیلو گرم وزن سنگنوردی را از 6 سالگی شروع کرده است . او اخیرا موفق شد مسیری به نام چرخ زندگی  The Wheel of Life  بادرجه شخصی  5.14d را در استرالیا صعود نماید .

صعودی باور نکردنی ....... نهایت ماجراجویی . گیره ها و حرکت ها در تمامت  خود ، و بیش از 60 حرکت بر روی این هیولا ..... این سومین ماجراجویی عالی من است ، یک صعود ورزشی بدون بولت !

دانیل وود در 7 سال اخیر همواره یکی از 2 بولدرر تاپ جهان بوده است . او در سال 2010 برنده مدال طلای جام جهانی بولدر شد . سایر علائق او عبارتند از : اسکیت بورد ؛ موزیک و سفر !

http://www.8a.nu/

برود پیک ایرانی 2013 – توماس لامل با پروازهای بیهوده و اظهارات دلفریب

                 برود پیک ایرانی 2013 – توماس لامل با پروازهای بیهوده و اظهارات دلفریب

     

توماس لامل برای امداد و نجات سه ایرانی گم شده در برود پیک طی دو روز ، روزهای یکشنبه 30 تیر و سه شنبه اول مرداد ، پروازهایی با هلی کوپتر ارتش پاکستان برای "امداد و نجات" و "جستجو" داشته که بر اساس گزارش خودش که در سایت ExWeb منتشر شده هر دو پرواز بیهوده بودند . پرواز روز اول که در روز  یکشنبه 30 تیر صورت گرفته و برای امداد ونجات بوده  براساس اطلاعات غلط  و در مسیری غلط انجام شده است . این اطلاعات غلط توسط  نیکنام مدیر شرکت ATP به لامل داده شده  و خود نیکنام نیز این اطلاعات را ازتهران گرفته بود . نیکنام به لامل می گوید 3 ایرانی در  کمپ 4 (!!) زمینگیر شده اند و قادر به فرود نیستند  سوال این است چرا هیچ ایرانی مستقیما با لامل صحبت نکرده تا نشانی بهتری از زمینگیر شدن تیم قله بدهد ؟ حد اقل از صبح پنجشنبه با اولین تماس تلفنی آیدین و با اعلام خود آیدین مشخص بود که آنها در مسیر نرمال نیستند . خود آیدین گرسنه ، تشنه ،  خسته ، با آن بیواک های هولناک به تهران گفته که در مسیر نرمال نیستند و در مسیری غلط فرود آمده اند . پس چگونه است 3 روز بعد به لامل گفته می شود که آیدین در کمپ 4 و یا اطراف کمپ 4 زمینگیر شده است ! 

لامل با همین اطلاعات غلط ، برنامه امداد و نجات خود را طراحی می کند . او تقاضای هلیکوپتر نظامی می کند تا وی را در ارتفاع  6000 یا 6500 متر ی پیاده کند و بعد او بقیه مسیر را  تا کمپ 4 صعود کند ، آنجا به خیال خود به آیدین دگزامتازون تزریق کند ،  اکسیژن بدهد و......و ......و........ و نهایتا او را با خود تا ارتفاع 6500 متر ی پایین بیاورد ، سپس سوار هلی کوپتر کند و بعد هم بیس کمپ یا کونکوردیا . دقیقا الگو برداری ابلهانه از امداد و نجات بسیار با ارزش و موفقی که همین امسال در اورست  و البته در ارتفاعی بالاتر انجام کرفت  و حالا از آن به عنوان یک امداد و نجات تاریخی یاد می کنند . اگر چه در عمل این برنامه امداد و نجات کمی تغییر کرد ولی ایده اصلی ثابت ماند یعنی پرواز بر فراز مسیر نرمال حتی تا ارتفاع 8000 متر و  قله سنگی و گرفتن عکس ار مناطق اطراف  و البته ندیدن هیچی ! واضح است که هیچی ! چون تیم قله خودش گفته بود که در مسیر نرمال نیست .

یک روز بعد از اولین پرواز ، یعنی روز دوشنبه 31 تیر به لامل نقطه نسبتا دقیق آخرین تماس تلفنی آیدین براساس اطلاعات تلفن ماهواره ای ثریا متعلق به کشور امارات داده می شود . و از او می خواهند که یک بار دیگر و این بار به نقطه ای درست یعنی به  نقطه 46.8  33  76+ /  43.2  48  35+  پرواز کند . لامل با اکراه می پذیرد اما حتی وسایل و تجهیزات امداد و نجات را با خود نمی برد . او اعتقادی به زنده بودن آیدین ندارد ، انتقال او را هم دشوار و اساسا بی فایده می داند و این جستجو را تهدیدی برای جان خود می بیند . با اینهمه ، دومین پرواز روز سه شنبه اول مرداد صورت می گیرد اما به دلیل نامساعد بودن هوا جستجویی صورت نمی گیرد . 

 بله ، این است داستان پروازهای لامل . پرواز اول به خوبی انجام شد اما مسیر و مقصدش غلط بود . پرواز دوم مسیر و مقصدش درست بود اما هوا اجازه نداد و اراده ای هم در کار نبود  . در هر حال هر دو پرواز بیهوده بودند .

اگرچه  پرواز های لامل بیهوده بودند و او هیچی ، حتی هیچ  نشانه ای هم ندید اما می گوید دیگران چیز هایی دیده اند . لامل در گزارش خود می گوید که دو باربر ارتفاع آنهم در قله اصلی برود پیک پرچم ایران را پیدا کرده اند . و البته لامل خوب می داند که روز قله  SUMMIT DAY در برود پیک روز یک شنبه 23 تیر بوده است . اگر روز 25 تیر روز صعود ایرانی برودپیک را استثنا کنیم هیچ صعود دیگری روی قله انجام نشده است . قابل توجه اینکه  طبق برنامه قبلی قرار بود تیم ایران هم همین روز یکشنبه 23 تیر قله را صعود کند و اگر  این اتفاق می افتاد و تیم ایرانی در همان "روز قله " یعنی  SUMMIT DAY  موفق به صعود قله می شد در اینصورت می توانست همراه با گروه ها ی دیگر ؛ بله همراه  با چندین گروه دیگر که قله را از مسیر نرمال  صعود کرده بودند ، همراه آنان از همان مسیر نرمال به راحتی به کمپ 3 بر گردد و در اینصورت حتی نیازی به جی پی اس  و اطلاعات مسیر  و.... و..... نداشت . اما افسوس  !

به لحاظ اهمیت موضوع  و به دلیل اینکه گزارش لامل مستند بسیاری از اظهار نظر ها قرار خواهد گرفت لذا بخش هایی از گزارش لامل در حوصله وبلاگ عینا آورده میشود . برای اطلاع دقیق تر از تمامی مفاد گزارش می توان به لینک ارائه شده مراجعه کرد .

شنبه ۲۹ تیر - ۲۰ جولای

 .....در راه برگشت به کونکوردیا ، نیکنام از طریق تلفن ماهواره ای ثریا ( متعلق به کشور امارات ) با من تماس گرفت  و تقاضای کمک در برود پیک کرد . او به من گفت سه ایرانی در کمپ 4 زمینگیر شده اند و قادر به فرود نیستند . قبول کردم که کمک کنم ، مشروط بر اینکه هلیکوپتر نظامی مرا همراه با اکسیژن تا ارتفاع بین 6000 تا 6500 متر ببرد .

  He told me three Iranians are stranded in Camp 4 and are not able to descend. I offered my help, but only if an army helicopter would set me up between 6000 and 6500m together with oxygen.

...... بعدا.... نیکنام به من گفت تنها یک کوهنورد ایرانی زنده است ( آیدین که روز جمعه۲۸ تیر با تهران تماس گرفته بود )  و او جایی در اطراف کمپ ۴ قرار دارد . من ۳ بطری اکسیژن ، ۲ ماسک و ۲ رگولاتور تقاضا کردم  . نظرم این بود که صعود کنم و به این کوهنورد برسم ، به او دگزامتازون تزریق کنم ، اکسیژن بدهم و با او تا ارتفاع ۶۵۰۰ متر ، جایی که هلیکوپتر می توانست پیک آپ کند ، فرود بیایم .

Naiknam told me that meanwhile only one Iranian climber is alive (he called his home team on July 19th) and this one is somewhere around Camp 4. I asked for 3 bottles of oxygen, 2 masks and 2 regulators. My idea was to climb up to this mountaineer, give him a dexamethason injection and oxygen and descend with him to 6500 m where the helicopters could pick us up.

یکشنبه ۳۰ تیر -۲۱ جولای

ما سه پرواز تا ارتفاع ۸۰۰۰ متری - محدوده پروازی هلیکوپتر - روی برود پیک انجام دادیم . و از مناطقی که فکر می کردیم ممکن است ۳ کوهنورد آنجا باشند عکس گرفتیم . من همواره آماده بودم تا در صورتی که کسی را ببینم از هلیکوپتر فرود بیایم . اما کسی را ندیدیم . حتی هیچ نشانه ای از سه کوهنورد گم شده ندیدیم .

...... But we saw nobody, not even any sign of the three missing climbers.

دوشنبه ۳۱ تیر  - ۲۲ جولای

سفارت ایران تقاضا می کند تا من در دومین پرواز جستجو شرکت کنم . " من اعتقادی به پرواز مجدد روی برود پیک ندارم ..... ولی فردا ( سه شنبه اول مرداد - ۲۳ جولای ) آخرین شانس برای مکان یابی زنده یا مرده آنان در کوه خواهد بود ......با خود هیچ تجهیزات امداد و نجات نخواهم برد زیرا تغییر هوا امکانی برای امداد و نجات باقی نخواهد گذاشت ....... ما معتقدیم همه ی آنها مرده اند - متاسفیم !..... من برای شناسایی موقعیت مکانی اجساد زندگی ام را به خطر خواهم انداخت......

The Iranian embassy asked for a second search-flight with my participation. "It was not my idea to fly again up to Broad Peak, but tomorrow morning will be the last chance to locate persons or bodies on the mountain. From tomorrow until 26th bad weather moves in and snow might cover everything. I  will not carry any rescue equipment because of changing weather it is not possible to do a rescue

 

More or less we will try to locate the bodies of the climbers for a maybe later evacuation. We believe all of them are dead - sorry! I am actually somehow scared about our flights tomorrow because we are flying at the limit of the helicopters when flying that high. I will risk my life to locate these bodies because there seems to be nobody else around

سه شنبه  اول مرداد - ۲۳ جولای

.....شانسی برای رسیدن به منطقه ای که می خواستیم اجساد را پیدا کنیم وجود ندارد .  ساعت ۱۲ ظهر به جستجوی پروازی خاتمه دادیم و به اسکاردو بر گشتیم .

ساعت ۴ بعد از ظهر همین روز - کنفرانس مطبوعاتی در اسکاردو

........دو باربر پرچم ایران را در بالای قله اصلی پیدا کرده اند . بنا براین مسیر ایران در برود پیک توسط سه کوهنورد بطور موفقیت آمیز تکمیل شده است .

Two porters found the Iranian flag on top of the main summit. Therefore the Iranian route on BP was successfully completed by the three climbers.

 برای آگاهی از متن کامل گزارش لامل لطفا به لینک زیر مراجعه فرمایید :

http://www.explorersweb.com/everest_k2/news.php?url=the-iranian-route-on-broad-peak-complete_137485806

 

پ ن :

۱ - دوستان کم حوصله ! لطفا مطلب بالا را یک بار دیگر و اگر لازم شد دو بار دیگر بخوانید در اینصورت پاسخ سوالات احتمالی خود را خواهید یافت . به هیچ کامنتی پاسخ داده نخواهد شد . فقط کامنت هایی که کمک به درک بهتر مطلب کنند منتشر خواهند شد .

۲ - گفته بودم  "بیواک" به مسیر قبلی و نرمال خود برگشته است . می خواستم دیگر از برود پیک ایرانی ننویسم ولی نتوانستم . تلاش فوق انسانی تیم جوان قله برا ی صعود و تلاش دلهره آور آنان برای زنده ماندن انسان را به عنوان یک کوهنورد وبلاگ نویس شرمنده می کند .

 

رامون ژولین و یک  5.14d دیگر

                                              رامون ژولین و یک  5.14d دیگر

                                

رامون ژولین این هفته موفق شد مسیری با درجه   5.14d را در اسپانیا صعود کند . او این موفقیت را با 7 تلاش و ظرف 3 روز به دست آورد . رامون  تا کنون بیش از 30 مسیر با درجه 5.14d و بالاتر را صعود کرده است . او موفق ترین سنگنورد رقابتی جهان است ، و هفته گذشته نفر اول جام جهانی لید 2013 فرانسه شد . رامون در رنکینگ سایت 8a نفر دوم سنگنوردی جهان است

http://www.8a.nu

پ ن :

خوانندگان عزیز ، این وبلاگ کامنت های مربوط به برود پیک ایرانی ۲۰۱۳ را به دلیل تکرار موضوع آنها منتشر نخواهد کرد.

این وبلاگ هر آنچه در توان فکری اش بوده در این خصوص نوشته و نظرات خوانندگان فرهیخته و نیز نظرات دوستان منتقد اش را منتشر کرده است . بنابراین "کفایت کامنت ها" را اعلام می نماید .

/

12 ساله های سنگنورد با د رجه های  5.14b  تابستانی !

                        12 ساله های سنگنورد با د رجه های  5.14b  تابستانی !

 

             

میرکو کابالرو  و آشیما شیراشی هر دو 12 ساله هستند و در رده سنی خود جزو بهترین سنگنوردان جهان می باشند  . آنها فعلا تعطیلات تابستانی خود را در اروپا سپری می کنند  و در هفته اخیر موفق شده اند چندین مسیر با درجه   5.14a را رد پوینت و چندین مسیر با درجه  5.13d را آنسایت کنند . بعلاوه ، آشیما توانسته مسیری با درجه  5.14b را در دومین تلاش خود صعود کند . آشیما سال گذشته یک صعود با درجه  5.14c و یک فلش با درجه 5.14a و دو بولدر با درجه  5.13d درکارنامه خود داشت .

آشیما شیراشی و میرکو کابالرو صعود های اخیر خود را یک فان و یک سرگرمی می دانند .... وقتی برای خوش گذراندن تعطیلات ، و نه تحمل فشار !

         

http://www.8a.nu

پ ن :

خوانندگان عزیز ، این وبلاگ کامنت های مربوط به برود پیک ایرانی ۲۰۱۳ را به دلیل تکرار موضوع آنها منتشر نخواهد کرد.

این وبلاگ هر آنچه در توان فکری اش بوده در این خصوص نوشته و نظرات خوانندگان فرهیخته و نیز نظرات دوستان منتقد اش را منتشر کرده است . بنابراین "کفایت کامنت ها" را اعلام می نماید .   

 

برودپیک ایرانی 2013 - شیوه صعود اگر انتحاری نیست پس چیست ؟

               برودپیک ایرانی  2013 - شیوه صعود اگر انتحاری نیست پس چیست ؟

        

آقای عباس محمدی در وبلاگ خود به تاریخ 3 مرداد 92 و در گزارش مربوط به جلسه‌ ای که با حضور چندین نفر ازهیمالیانوردان و دیگر خبرگان کوه‌نوردی ایران و یکی از پزشکان ارتفاع برگزار شده چنین نوشته است :

"ابتدا، کیومرث بابازاده گزارشی از حرکت تیم سه نفره‌ی آیدین بزرگی و پویا کیوان و مجتبی جراهی از کمپ سوم برودپیک، رسیدن تیم به قله از مسیر جدید، و بازگشت از مسیر عادی و گم شدن تیم داد. سپس گفت که آیدین بزرگی در صبح روز 27 تیر ماه با او تماس گرفته و گفته که آنان سه روز است آب و غذا نخورده اند، چادرشان پاره شده و نمی‌توانند خود را به پایین برسانند."

 بله ؛ واقعیت هولناکی ست . آیدین بزرگی روز 27 تیر در تماس تلفنی با آقای بابا زاده گفته "آنان سه روز است آب و غذا نخورده اند"  . اما این 3 روز کدام 3 روز هست؟ پاسخ ساده است : روزهای 25 و 26 و 27 تیر . روز 25 تیر روز صعود قله است ، بنابراین تیم صعود  ، قله را درحالی صعود کرده که گرسنه بوده و آب و غذا نداشته و قبل از صعود نیز 3 بیواک در ارتفاعات بالا ، ازجمله در ارتفاع 8000 متری داشته است . این صعود ، اگر صعود انتحاری نیست پس چیست ؟ و البته این شیوه ی انتحاری را سرپرست و مدیران تیم طراحی کرده اند .

به لحاظ اهمیت موضوع ضروری است مجددا به نکات کلید ی زیر توجه شود :

۱ - شیوه آلپی

بعضی از دوستان تصور می کنند " شیوه صعود" در این برنامه "شیوه آلپی" بوده است . نه ، چنین نیست . شیوه آلپی دارای ویژگی های خاصی است ، از جمله اینکه شیوه ای ست : سرعتی ، سبک بار ، با استفاده از کمترین ابزار و تجهیزات ، بدون باقی گذاشتن ابزار و تجهیزات ، بدون استفاده از طناب ثابت ، بدون استفاده از شرپا ، بدون استفاده از اکسیژن مکمل  و معمولا مناسب برای ارتفاعات کمتر  از  ۶۰۰۰ یا ۷۰۰۰ متر . فلسفه بنیادین این شیوه ی صعود احترام به طبیعت ، به انسان و به دیگر کوهنوردان است ، شیوه ای پاک و مبتنی بر عقل محاسب و عقلانیت محض .  باید این مجموعه صفت ها و جود داشته باشد تا شیوه صعود را آلپی بنامیم . صرفا به عنوان یک مثال ، حتما شرم آور است اگر بگوییم صعود بخش اول مسیر ، یعنی صعود سال ۸۸ "صعودی کثیف" بوده است ، آنها ۱۶۰۰ متر طناب در طول مسیر باقی گذاشته اند ، در کوهنوردی مدرن جهان امروز و برای مسیرهای بکر و صعود های غیر تجاری این فقط کثیف نیست بلکه وحشتناک است .

۲ - شیوه صعود در برودپیک ایرانی  2013

در تحلیل صعود برود پیک ایرانی ۲۰۱۳ همه چیز به شیوه صعود بر می گردد . در معروف ترین شیوه های صعود یعنی شیوه های اکسپدیشن ( محاصره ای ) یا کپسوله ای یا آلپی تکلیف روشن است . در این روش ها هریک از ترم ها  Terms یا کلمات کلیدی مثل بیواک ، کمپ ، تیم پشتیبان و ....... دارای مفاهیم و معانی روشن و مشخصی هستند که همه کوهنوردان از آنها اطلاع دارند . اما چیزی که اکثر قریب به اتفاق کوهنوردان جهان از آن بی اطلاع هستند و ظاهرا خاص بعضی از مدیران باشگاه های ایرانی است  صعود های انتحاری ست . در شیوه صعود انتحاری ترم ها   Terms یا کلمات کلیدی مثل بیواک ، کمپ ، تیم پشتیبان ، سرپرستی ، برنامه ریزی زمان ، برنامه ریزی تغذیه ، انرژی و ........ همه و همه فاقد معنا و مفهوم هستند ، چون هدف فقط صعود و رسیدن به قله است ، آنهم صعود به هر قیمت و به هر شکل ممکن . در صعود های انتحاری فرود امری ست مربوط به جاذبه زمین ، و نه فعالیت آگاهانه و هوشمندانه ی کوهنورد . در صعود های های انتحاری ، "بازی کوهنوردی" فقط یک نیمه  دارد و آنهم فقط نیمه اول یعنی فقط صعود . و به همین دلیل است که در برود پیک ایرانی ۲۰۱۳ در پایان نیمه اول یعنی بعد از صعود قله ، مدیران تیم در تهران "نشئه می شوند و صفا می کنند" ، ( اشاره به نوشته آقای ع م درسایت کوه نیوز ) . در هیچ کجای دنیا و در هیچ رشته ورزشی و یا  در هیچ برنامه جدی ، مدیران تیم در پایان نیمه اول ازخود بی خود نمی شوند و خود را پیروز میدان نمی دانند . بازی ، نیمه دوم هم دارد که به مراتب مهم تر از نیمه اول است .

شیوه صعود تیم برود پیک که توسط سرپرست یا مدیران تیم طراحی شده ، متناسب با شرایط تیم و نوع برنامه و ارتفاع قله ، سن کوهنوردان ، تجربه ، دانش ، مهارت ، توان ذهنی ، عاطفی ، روحی و جسمی مجموعه ی کوهنوردان  و ...و......و......و......و...... و...... نبوده است . مختصر اینکه شیوه طراحی شده شیوه ای  کاملا غلط و انتحاری بوده است .

بدیهی است که برای طراحی شیوه صعود باید دهها عامل را در نظر گرفت و هنگام اجرای برنامه نیز سرپرست برنامه باید با توجه به شرایط  تغییر پذیر منطقه بتواند تصمیم ها و تاکتیک های جدید اتخاذ نماید ، و این امر البته در شرایطی میسر است که سرپرست تیم خودش دچار کوه گرفتگی یا کوه زدگی یا بیماری ارتفاع نشده باشد . رامین شجاعی قبلا در سالهای 84 و  88  نیز در کمپ 3 برود پیک دچار بیماری ارتفاع شده بود و امسال هم بیمار شد  . مدیرانی که ایشان را به عنوان سرپرست چنین برنامه سنگینی انتخاب کرده اند در خوش بینانه ترین وضع  نیاز به کمک حرفه ای دارند : آنها باید به روان درمانگر مراجعه کنند .

۳ - امداد و نجات

در مورد امداد و نجات که در اینجا صرفا رساندن آب و غذا بوده ، ضروری است به یک نکته حائز اهمیت توجه شود . حالا گفته می شود انتقال آنها از آن نقطه هولناک (؟!) ، نقطه ای که زمینگیر شده اند ، کاری سخت و دشوار ، و حتی غیر ممکن است و اساسا شاید غیر ضروری باشد . بله ، این نظرات می توانند صحیح باشند . ولی فرق است بین "امداد و نجات" و "انتقال فعلی" آنها . در موضوع مورد بحث ، امداد و نجات عبارت است از کمک کردن و نجات دادن انسان های زنده ای که به دلیل گرسنگی و خستگی مفرط و تخلیه انرژی در نقطه ای زمینگیر شده اند .  واقعیت این است که آنها در یک شکاف سنگی یا در یک شکاف یخی سقوط نکرده اند . آنها مسیری اشتباه را فرود آمده اند و بعد از متوجه شدن اشتباه خواسته اند تا برگردند و مقداری هم برگشته اند اما به دلیل گرسنگی و خستگی و تخلیه انرژی قادر به تصحیح کامل مسیر نبوده اند و در نتیجه زمینگیر شده اند ، بنابراین نقطه مورد نظر نقطه هولناکی نیست  . لطفا دقت شود نقطه مورد نظر نقطه هولناکی نیست ، آنها در یک نقطه هولناک سقوط نکرده اند و مصدوم نشده اند ، آنها به دلایلی کاملا واضح فقط زمینگیر شده اند . حال اگر آنها با آن خستگی و گرسنگی و تخلیه انرژی توانسته اند به چنان نقطه ای فرود بیایند به تبع اولی هر تیم متوسط امداد و نجات نیز می توانسته به آن نقطه فرود بیاید و به آنها آب و غذا بر ساند . مسئله این است که سرپرست تیم  در کمپ ۳ به دلیل ارتفاع زدگی زمینگیر بود  و خود نیاز به امداد داشت و در نتیجه فرصت طلائی و حیاتی نجات از دست رفت . یک بار دیگر باید تکرار کرد ، مدیرانی که ایشان را به عنوان سرپرست چنین برنامه سنگینی انتخاب کرده اند در خوش بینانه ترین وضع نیاز به کمک حرفه ای دارند : آنها باید به روان درمانگر مراجعه کنند .

تردیدی نیست که تیم 3 نفره قله بهترین و بیشترین تلاش ممکن را انجام داده است اما شیوه ی صعود طراحی شده توسط مدیران تیم نتیجه ای جز آنچه که اتفاق افتاد نمی توانست داشته باشد .

پ ن :

۱ - باز هم لازم به تکرار و تکرار و تکرار است : علت این حادثه هولناک و مرگ دلهره آور تیم قله صرفا شیوه غلط صعود بوده است . این شیوه غلط را سرپرست و مدیران تیم طراحی کرده اند . طبیعت و کوهستان هیچ تاثیری در بروز حادثه نداشته است ، تیم ۳ نفره قله نیر تلاشی فوق انسانی برای صعود و زنده ماندن کرده است . 

۲ - سپاس و تشکر فراوان از فرامرز نصیری که سالهاست نیچه وار بر سر ایمان ابراهیمی خود ایستاده است . کاش چند تا فرا - مرز داشتیم تا می توانستیم  از مرز های محدود ذهنی مان کمی فراتر رویم و اینهمه کشته نمی دادیم . امیدوارم او همچنان به روشنگری های خود ادامه دهد . دوستان ، انصافا کار سختی است ، کار من نیست .

۳ - و سپاس از کوهنورد برجسته و فرهیخته کشورمان مهدی فرهادی . نوشته ها و مقالات مهدی فرهادی در سالهای اخیر بسیار  راه گشا بوده است . به نظرم  عبارت "صعود های انتحاری" را ایشان وضع کرده اند و اولین بار ایشان به کار برده اند ، و ما مدیون ایشان هستیم .

برود پیک ایرانی 2013 و چند دیدگاه

                                    برود پیک ایرانی 2013 و  چند دیدگاه

                    

۱ - مهدی شیرازی

شاه بى تدبير ، وزير پرتزوير

ديگر از شطرنج هم متنفرم ٠ نمى دانم چرا اين صفحه ديگر خانه هاى سفيد ندارد ، همه جا تاريك و سياه است ٠

شاهش شاه نيست و وزيرش وزير ٠ هردو تاج حماقت و نادانى بر سردارند و در خورجينشان به جاى فراست و

هوشيارى ، ادعا و فرصت طلبى ٠ هر دو دركنار هم شانه به شانه درپس و پشت سر برومند سربازانى عاشق

سنگر گرفته و بى مهابا و  متهورانه فرمان حمله صادر مى كنند ٠

 رخ ها همچون آدمك هاى چوبى رنگ باخته از گذر زمان به زمين چسبيده و گذر پرستو هاى مهاجر را به نظاره

نشسته اند ٠ 

 اسب هاى بى يال و كوپال كه جرات حضور در صحنه را نداشته اند و خود به خوبى مى دانستند كه ياراى ياريشان

نيست گوشه عزلت گزيده و به تشويق و ترغيب سلطان و وزير بسنده كرده اند٠

خدايا با چنين بضاعتى چگونه توانستند اين بازى را آغاز كنند، بازى ای كه فقط و فقط سينه ستبر سربازان جوان

بى سلاح اش آماج بود ٠ آن نازنينان نقش آفرينى كردند تا شاه و وزير سرمست و مغرور و مسرور از پيروزى

در مقابل رقيب كم نياورد .  در اين بازى ناعادلانه و نا برابر تنها اين شاه نبود كه مات شد . ما مبهوت اين بى خردى

شدیم و تا ابد چشم به راه سربازان دلاورمان مى مانيم . 

۲ - محمود میر نوری  

  جوانان محجوب و توانمند ما قربانی افکار اولین ها، شاخص ها و بهترین ها شدند ، غافل از این که خود بهترین ها بودند و احتیاجی به اثبات آن نبود . تا کی باید برای اثبات چنین افکار پوچی شاهد از دست دادن بهترین دوستهایمان باشیم و جوانانمان را بدست افرادی بسپاریم که نه مدیریتی دارند و نه توانایی حمایت وپ شتیبانی از آنها را . و هنگام رودرو شدن با خانواده های آنها در گوشه ای پنهان شده و افرادی را به حضور خانواده های آنها می فرستند که حتی قادر به سخن گفتن نیستند و نمیتوانند خانواده یشان را تسکین دهند و متاسفانه حتی حالا نیز برنامه ای برای این کار ندارند و نمیدانم چرا دوستان ما که میترسند نامشان فاش شود و با اسم مستعار کامنت می گذارند و بی ادبی میکنند و از این آقایان دفاع میکنند .

۳ - سباهنگ

دوست عزیز
تو این روزها که ذهنم درگیر این بچه ها بود وبلاگ های زیادی رو می خوندم . خیلی اتفاقی افتادم تو وبلاگ شما.
اولین بلاگی بود که نقدی هوشمندانه به موضوع داشت .(البته از منظر یه علاقمند به کوهنوردی و نه کوهنورد حرفه ای(خودم) .
دومین نکته متانت و تعهد شما در پاسخگویی به کامنت هابود .
با سپاس از شما

من فکر می کنم اگه نتیجه ی حرکت اون بچه ها فقط همین نقد خوب شما و گفتگوی ما باهم  و جلوگیری از مرگ های بیشتر باشه خودش دستاورد بزرگیه.
بهر حال اینها درسهای مهمیه که هزینه های سنگینی رو هم به همراه داره .

به نظر من اشتباهات فاحش مدیران و مربیان هم خودش معلول فضای بسته جامعه و ایجاد محدودیت در گفتمان و نقد منصفانه در رسانه های انحصاری و از همه مهمتر تصدی گری و چنبره دولتی در ورزش به ویژه کوهنوردیه .

درجامعه ای که بیکاری،اعتیاد و غرق شدن در آبهای استرالیا سرنوشت محتوم جونهاست همه و همه اشتباه می کنن .
اوون جونهای نازنین هم فکر می کنن در تنها فرصتی که در زندگی به دستشون افتاده باید کاری بکنن کارستان و جاودانه بشن . 
در پایان مروری داشته باشیم بر امار تلفات در قلل هیمالیا
به نقل از ویکی پدیا
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_deaths_on_eight-thousanders
باز هم سپاس از شما برای فرصتی که ایجاد کردید.

    

برود پیک ایرانی 2013 و شیوه صعود

                                      برود پیک ایرانی  2013 و شیوه صعود 

                        

این پست صرفا پاسخ به کامنت یکی از خوانندگان محترم وبلاگ است . نظر به طولانی بودن پاسخ و اینکه امکان درج آن در قسمت کامنتینگ نبود  و با توجه به اهمیت موضوع لذا سوال و پاسخ را در اینجا تقدیم می کنم . لازم به توضیح است که حال و هوای سوال و پاسخ در حد حال و هوا و حوصله کامنتینگ است .

چهارشنبه 2 مرداد1392 ساعت: 15:39توسط:محسن
جناب حبیبی
فرق بیواک و کمپ چیست؟ اینکه گفته میشه گروه پشتیبانی از کمپ 3 به کوهنوردان غذا آب برسونن معنیش چیه یعنی باید به قله بروند و غذا برسونن یا چی؟

----------------

پاسخ :

سلام محسن ،  

نوشته کوتاه شما به خوبی نشان می دهد که فرق بیواک و کمپ را می دانید و قطعا از وظایف تیم پشتیبان با اطلاع هستید ، پس خودمان را اذیت نکنیم . با وجود این ، به دو نکته اشاره خواهم کرد :

۱ - واقعیت این است که در تحلیل صعود برود پیک همه چیز به شیوه صعود بر می گردد . در معروف ترین شیوه های صعود یعنی شیوه های اکسپدیشن ( محاصره ای ) یا کپسوله ای یا آلپی تکلیف شما روشن است . هریک از ترم ها  Terms یا کلمات کلیدی مورد نظر شما مثل بیواک ، کمپ ، تیم پشتیبان و ....... دارای مفاهیم و معانی روشن و مشخصی هستند که قطعا شما ار آنها اطلاع دارید . اما چیزی را که به واقع من نمی دانم و شما نیز احتمالا نمی دانید صعود های انتحاری ست . در شیوه صعود انتحاری ترم ها   Terms یا کلمات کلیدی مثل بیواک ، کمپ ، تیم پشتیبان ، سرپرستی ، برنامه ریزی زمان ، برنامه ریزی تغذیه ، انرژی و ........ همه و همه فاقد معنا و مفهوم هستند ، چون هدف فقط صعود و رسیدن به قله است ، آنهم صعود به هر قیمت و به هر شکل ممکن . در صعود های انتحاری  فرود امری ست مربوط به جاذبه زمین . در صعود های های انتحاری ، "بازی کوهنوردی" فقط یک نیمه  دارد و آنهم فقط نیمه اول یعنی فقط صعود . و به همین دلیل است که در پایان نیمه اول یعنی بعد از صعود قله برود پیک مدیران تیم در تهران "نشئه می شوند و صفا می کنند" ، ( اشاره به نوشته آقای ع م درسایت کوه نیوز ) . در هیچ کجای دنیا و در هیچ رشته ورزشی و یا  در هیچ برنامه جدی ، مدیران تیم در پایان نیمه اول ازخود بی خود نمی شوند و خود را پیروز میدان نمی دانند . بازی ، نیمه دوم هم دارد که به مراتب مهم تر از نیمه اول است .

شیوه صعود تیم برود پیک که توسط سرپرست یا مدیران تیم طراحی شده ، متناسب با شرایط تیم و نوع برنامه و ارتفاع قله و ...و......و......و......نبوده است . مختصر اینکه شیوه طراحی شده شیوه ای غلط و کاملا  انتحاری بوده است .

محسن عزیز ، برای طراحی شیوه صعود باید دهها عامل را در نظر گرفت و هنگام اجرای برنامه نیز سرپرست برنامه باید با توجه به شرایط  تغییر پذیر منطقه بتواند تصمیم ها و تاکتیک های جدید اتخاذ نماید ، و این امر البته در شرایطی میسر است که سرپرست تیم حد اقل خودش دچار کوه گرفتگی یا کوه زدگی یا بیماری ارتفاع نشود . رامین شجاعی قبلا در سالهای 84 و  88  نیز در کمپ 3 برود پیک دچار بیماری ارتفاع شده بود و امسال هم بیمار شد  . مدیرانی که ایشان را به عنوان سرپرست چنین برنامه سنگینی انتخاب کرده اند در خوش بینانه ترین وضع باید گفت که نیاز به کمک حرفه ای دارند : آنها باید به روان درمانگر مراجعه کنند .

۲ - در مورد امداد و نجات  و یا به قول شما رساندن آب و غذا ضروری ست به یک نکته حائز اهمیت توجه شود  . حالا گفته می شود انتقال آنها از آن نقطه هولناک (؟) ، نقطه ای که زمینگیر شده اند ، کاری سخت و دشوار و حتی غیر ممکن است و اساسا شاید غیر ضروری باشد . بله ، این نظرات می توانند صحیح باشند . ولی فرق است بین "امداد و نجات" و "انتقال فعلی" آنها . در موضوع مورد بحث ، امداد و نجات یعنی کمک کردن و نجات دادن انسان های زنده ای که به دلیل گرسنگی و خستگی مفرط و تخلیه انرژی در نقطه ای زمینگیر شده اند .  واقعیت این است که آنها در یک شکاف سنگی یا در یک شکاف یخی سقوط نکرده اند . آنها مسیری اشتباه را فرود آمده اند و بعد از متوجه شدن اشتباه خواسته اند تا برگردند و مقداری هم برگشته اند اما به دلیل گرسنگی و خستگی و تخلیه انرژی قادر به تصحیح کامل مسیر نبوده اند و در نتیجه زمینگیر شده اند ، بنابراین نقطه مورد نظر نقطه هولناکی نیست  . لطفا دقت کنید نقطه مورد نظر نقطه هولناکی نیست ، آنها در یک نقطه هولناک سقوط نکرده اند و مصدوم نشده اند ، آنها به دلایلی کاملا واضح فقط زمینگیر شده اند . حال اگر آنها با آن خستگی و گرسنگی و تخلیه انرژی توانسته اند به چنان نقطه ای فرود بیایند به تبع اولی هر تیم متوسط امداد و نجات نیز می توانسته به آن نقطه فرود بیاید و به قول شما به آنها آب و غذا بر ساند . مسئله این است که سرپرست تیم  و یا تیم مثلا پشتیبان خود در کمپ ۳ به دلیل ارتفاع زدگی زمینگیر بود .  

محسن عزیز ، تردیدی نیست که تیم 3 نفره قله بهترین و بیشترین تلاش ممکن را انجام داده است اما شیوه ی صعود طراحی شده توسط مدیران تیم نتیجه ای جز آنچه که اتفاق افتاد نمی توانست داشته باشد .

 

پ ن :

۱- نظر به کثرت کامنت ها ی دوستانه و غیر دوستانه و یا غیر قابل انتشار  و  نیز تکراری بودن کامنت های غیر دوستانه ، و با پوزش از کامنت گزاران عزیز اعم از موافق یا مخالف از این پس کامنت ها ی مودبانه فارغ از موافق یا مخالف بودن آنها صرفا منتشر خواهند شد و از پاسخ به آنها معذورم . قبول بفرمایید پاسخ دادن به اینهمه کامنت کار سختی است ، راستش در تایپ کردن فوق العاده کند هستم و باید وقت زیادی صرف تایپ بکنم .  

۲ - این وبلاگ امیدوار است با مکثی کوتاه دوباره به روال عادی و مسیر نرمال خود یعنی انعکاس بخشی از خبرهای کوهنوردی و سنگنوردی جهان برگردد . امیدوارم این مکث کوتاه باشد . 

برود پیک : آنها به کوهها و به زمین مادر پیوستند

                                  برود پیک : آنها به کوهها و به زمین مادر پیوستند

 آنها وقتی که به قله رسیدند کوه در "ذهن" شان تمام شده بود ، آنها دیگر ذهنیتی نداشتند . نارنجک هایی که مدیران شان بر کمرهای شان بسته بودند تا در صعودی انتحاری خود و کوه را منفجر کنند به موقع عمل کرده بود . آخرین "جسم" مقاوم نیز چهار روز بعد در آخرین تماس با تهران در هم شکست . اینک هشت روز بعد از واقعه ؛ دیشب ؛ مدیران گفتند که آخرین بخش این "پروژه" با 60 هزار دلار هزینه به پایان رسیده است .

و حالا جوانان ما به کوهها و به زمین مادر پیوسته اند . باد های مهربان قله ها ، ذرات شان را بر گستره ی زمین پخش می کنند و ما هر لحظه آنها را نفس می کشیم .

با آنها خداحافظی نمی کنیم ؛ با آنها زندگی می کنیم .